مرد زمان جنگ و مدير دوره صلح (1)


 






 

گفتگو با مهندس يحيوي، معاون شهيد تندگويان و همراه او در لحظه اسارت
 

درآمد:
 

مهندس سيد محسن يحيوي،مدير مناطق نفت جنوب در دوره چهل روزه وزارت شهيد تندگويان و جزء گروهي كه به همراه آن عزيزبه اسارت دشمن درآمد.
مهندس يحيوي پيش ازآن دوره چهل روزه، وزيرمسكن و شهرسازي در دوره دولت شوراي انقلاب و بعد ازآزادي از اسارت، در دوره هاي چهارم و پنجم نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي بوده است. نام وي حداقل به دو دليل، بعد از آزادي از زندان بعثي‌ها، با شهيد تندگويان گره خورد: باراول هنگامي كه با هيأت ويژه‌اي براي تحويل گرفتن پيكرپاك آن بزرگوار به عراق رفت و بار دوم زماني كه مجموعه خاطرات و ديدگاه هايش را درباره اسارت (كه بخش مهمي از آن نيز به شهيد مربوط مي‌شد) در قالب كتاب«ده سال تنهايي» نوشت و منتشر كرد. اين گفت‌وگو را بخوانيد:

ازچه زماني با شهيد تندگويان آشنا شديد؟
 

آشنايي من با آقاي تندگويان در سال هاي قبل از انقلاب و به دو صورت شكل گرفت: اول آشنايي ديداري با شهيد و بعد آشنايي عمل كردي و سپس ورود ايشان به دانشكده نفت آبادان و تلاش هاي مهندس در انجمن اسلامي دانشكده نفت آبادان بود كه خبرهايش به ما هم مي‌رسيد.

حضرت عالي در دانشكده نفت چه سمتي را به عهده داشتيد؟
 

بنده در بدو سال ورود به دانشكده نفت آبادان درسال 1341 با همكاري عزيزان و دوستان و هم دانشكده‌اي ها،انجمن اسلامي دانشكده نفت را پايه گذاري كرديم.

بعد از پايه گذاري انجمن اسلامي در آبادان ماندگار شديد؟
 

خير، ولي شركت در دانشكده نفت آبادان باعث آشنايي من و مهندس تندگويان شد. من در آبادان حضور نداشتم و ساكن تهران بودم، منتها ازفعاليت هاي ايشان با خبر بودم و زماني كه شهيد در سال1355 يا 1356 براي كار شركت پارس توشيباي رشت آمده بود با ايشان ملاقات داشتم آن موقع درشهررشت با مهندس تندگويان آمد و شد داشتيم و با توجه به سوابق گذشته و دوستان مشترك زيادي كه داشتيم و ارتباط مان نزديك ترشد.درهمان سال هايي كه شهيد تندگويان كارمند دانشكده نفت بود، به سبب گزارش هايي كه به دست ساواك رسيد و دراين نامه ها گفته شده بود كه ايشان به ترغيب دانشجويان به مسائل سياسي اقدام مي‌كند،دستگير ومدت يك سال را در زندان سپري كرد كه درهمان سال ها نيز فرزند اوّل ايشان آقاي مهندس مهدي تندگويان به دنيا آمد.
وقتي كه شهيد تندگويان از زندان آزاد شدند، به دستورساواك ممنوع الاستخدام بود و به هرجا كه مراجعه مي‌كرد،بايد سوء پيشينه ارائه مي‌داد.خب،ايشان اين سند را در اختيار نداشتند و درنتيجه با مسافركشي تأمين معاش مي‌كردند. در همان سال ها آقاي مهندس بوشهري مدير عامل پارس توشيباي رشت شده و به اين شهر نقل مكان كرده بودند. بنابراين ما ساعت ها با هم به گفت وگو مي‌نشستيم و البته شهيد تندگويان هم در آن جا مشغول به كار شده بود. به خاطر دارم كه در آن موقع من بين تهران و رشت مرتباً در آمد و شد بودم و اعلاميه هاي چاپ شده و بيانات حضرت امام رضوان الله تعالي عليه را براي توزيع به رشت مي بردم و ايشان هم كمك بسياري به ما مي‌رساندند و در اين‌خصوص نقش مهمي را ايفاء مي‌كردند.

شما مهندس تندگويان را در اوّلين ديدار چگونه فردي يافتيد؟ از هوش و فراست ايشان كه زبان زد همه است نيزصحبت كنيد.
 

آقاي مهندس تندگويان يكي از افراد پرانرژي و مثبت و داراي قدرت و روحيه‌اي بالا بود و به عقيده من ايشان نماد يك فرد متعهد و به تمام معنا كاردان، مديري باهوش و فراست بود و در كارهاي خودش بسيار زيركانه و با چالاكي عمل مي‌كرد.

آقاي يحيوي، چه شد كه با ايشان هم رزم شديد؟
 

قبل ازانقلاب را كه عرض كردم، نتيجه ديدارهاي مان اين بود كه در تصميم ما به مبارزه تأثيرمثبت گذاشت. البته بايد عرض كنم كه آقاي تندگويان شخصيت بسيار محبوبي بود، به طوري كه بعد از انقلاب، زماني كه كاركنان و مديران مسأله دار شركت ها را اخراج مي‌كردند با اشتياق از ايشان خواسته بودند كه مسئوليت مديريت كارخانه پارس توشيبا را بپذيرند. با پيروزي انقلاب، به طور قطع و يقين، فعاليت هاي كاري ما دو نفر را به هم نزديك كرد و با سوابقي كه ايشان داشتند، به عنوان مدير مناطق نفت خيزانتخاب شدند و در آن موقع بحراني، تا شروع دولت برادر شهيد رجايي، شهيد تندگويان به خوبي از اداره اين مهم برآمدند.

منظورتان زماني است كه دولت موقت استعفا داده بود و حضرت امام(ره) شوراي انقلاب را مسؤول دولت كردند؟
 

خير، در آن زمان و بعد از اين كه شوراي انقلاب مسئوليت اداره كشور را به عهده گرفت، مهندس تندگويان مدير مناطق نفت خيز جنوب كشور بودند. البته من در كابينه دولت شوراي انقلاب، وزير مسكن وشهرسازي بودم و وقتي به تهران آمديم، در يك ساختمان چهار طبقه سكونت داشتيم و رابطه ما با شهيد تندگويان بسيار تنگاتنگ بود. به خاطر دارم كليه وسايل زندگي شهيد،دريك پيكان وانت جا مي‌شد و اين نشان از ساده زيستي و روح بزرگ ايشان داشت؛حتي به جاي پرده، پارچه سفيدي را درخانه شان آويزان كرده بودند.ساده زيستي شهيد مثال زدني و پاكي و خلوص ايشان براي ما آشكار بود. دراين ميان همسرآقاي مهندس تندگويان هم نقش مهمي داشتند و اين يكي ازتوفيق هاي دوست عزيزما بود كه همسرشان نقش بسياري درموفقيت هاي زندگي و كاري وي ايفاء مي‌كردند.

بعد ازاين كه شهيد رجايي در زمان رئيس جمهوري بني صدربه نخست وزيري رسيدند،حضرت عالي مهندس تندگويان را به شهيد رجايي معرفي كرديد و بعد ايشان هم از مجلس رأي اعتمادگرفتيد؟
 

بله، ايشان و دو تن ازدوستان شان شهيد را براي تصدي وزارت نفت معرفي كردم. شهيد رجايي دوره دولت شوراي انقلاب، وزير آموزش و پرورش بودند و من عهده دار وزارت مسكن و شهرسازي بودم وبعد هم آقاي گنابادي به اين سمت انتخاب شدند. پس از اين كه شهيد تندگويان وزيرنفت شد، من به عنوان مديرمناطق نفت جنوب فعاليت مي‌كردم.اصلاً سمت بالا و پايين معنا نداشت،بلكه همه ما درخدمت نظام بوديم و زماني كه اين سه نفر براي منصاحبه رفته بودند هر کدام دو نفز ديگري را براي اين پست معرفي مي‌كردند و همان طور كه گفتم من، بودم كه در نهايت شهيد تندگويان به سمت وزير نفت وقت منصوب شد.

پس از آن باز هم با شهيد ارتباط داشتيد؟ آن دو دوست ديگر چطور؟
 

به طور قطع ويقين باهم ارتباط داشتيم و درجلسات كابينه كه به طور مشترك بين دولت و شوراي انقلاب برگزار مي‌شد، با هم بوديم.آن دو دوست ديگر ما نيز جزء كساني بودند با همكاري همديگر پايه گذار انجمن اسلامي‌ دانشكده نفت بوديم و آقاي تندگويان بعد ازما به جمع اضافه شد و زنجيره ارتباطي ما در خود حضرت عالي هم دانشجوي دانشكده نفت بودند؟

خود حضرت عالي هم دانشجوي دانشکده نفت بوديد؟
 

بله، من دانشجوي دانشكده نفت بودم.

گويا هر سه نفر شما از لحاظ سني از شهيد تندگويان بزرگ تر بوده‌ايد؛ پس چطور با هم در دانشگاه ارتباط پيدا كرديد؟
 

بله،ايشان پنج يا شش سال بعد از ما وارد دانشگاه شدند،اما زماني كه به عضويت انجمن اسلامي دانشكده نفت در آمدند، اين سلسه زنجيره به همديگر متصل شد.
در دوره شهيد رجايي، چطور به اين نتيجه رسيديد كه جواني با سن زير سي سال به نام محمد جواد تندگويان مي‌تواند پست وزارت نفت را به عهده گيرد و به آن جا سر وسامان بدهد و چگونه شهيد رجايي رأي اعتماد گرفت براي وزارت ايشان در اين مسند؟ اين ها در تاريخ مشخص نيست... درشروع شكل گيري نظام، در سال هاي 1358 و1359،به طورقطع، بزرگان در جست وجوي چهره هاي متخصص و متعهد و ساده زيست براي تصدي پست هاي حساس بودند. شهيد تندگويان با سوابقي كه داشتند و سال هاي سخت زندان، ايشان را به فردي با استقامت و مديربدل كرده بود فردي خودساخته بود و در آن شرايط، انقلاب به اين گونه چهره ها نياز داشت.

وقتي شهيد به وزارت نفت منصوب شد، كارشما نيز شروع شد؟
 

بله، شهيد تندگويان به پست وزير نفت منصوب شد و چون اين اتفاق همزمان بود با پايان كاربنده در شوراي انقلاب و در ضمن ما درخوزستان مشكلات فراواني داشتيم و جنگ تحميلي هم آغاز شده و مسؤوليت من به عنوان وزير مسكن نيز به اتمام رسيده بود،من راهي مناطق نفت خيز جنوب شدم؛ براي مديريت آن ها.
درواقع،ايشان اوّلين حكمي را كه اعلام كردند، حكم بنده بود. البته دليل انتخاب، از طرف شهيد و پذيرش مسؤوليت از طرف من،اين بود كه درآن زمان نفت يك تشكيلات طاغوتي به حساب مي‌آمد و صنعت نفت ما داراي تشكيلاتي از هم گسيخته بود ونظرآقايان اين بود كه با تجربه‌اي كه بنده ازجنوب دارم، مي‌توانم از دخالت هاي بي مورد جلوگيري كنم وبه سامان دهي مناطق نفت خيز جنوب بپردازم و نيزمي‌توانيم نفت را در خدمت انقلاب به كار گيريم و من هم از اوّلين روزهاي جنگ تا لحظه اسارت انجام وظيفه كردم.

گويا جناب مهندس تندگويان چهل روز بيشتر وزير نبودند؟
 

دقيقاً.

ازآن چهل روز كه ايشان وزير بودند بگوييد تا برسيم به ماجراي اسارت؟
 

آن چهل روز در مناطق جنگي سپري شد و به طور قطع و يقين، آن شرايط مديريت بحران را مي‌طلبيد وشهيد بزرگوار به رغم اين كه تازه وزير شده بودند وايجاب مي‌كرد كه درتهران حضور داشته باشند و دولت هم جديد بود و مرتب جلسات كابينه تشكيل مي شد، اما باز هم ايشان تا زمان اسارت سه بار به منطقه سفر كرده بودند. يك بار براي معرفي من و دو بار هم براي سركشي به آن جا آمده بودند و استدلال شان هم اين بود كه ما نمي‌توانيم تحمل كنيم كه فرزندان مردم در صفوف مقدم جبهه باشند و ما زمان را به بهانه جلسه و مشكلات كاري در تهران و مركز كشور و محل هاي امن سپري كنيم. واقعاً شرايط سختي حاكم بود، به طوري كه فاصله نيروهاي دشمن با ما فقط به اندازه عرض اروندرود بود و ما دائماً زير حملات شديد توپخانه دشمن قرار داشتيم.

پس شهيد تند گويان در چه زمان هايي به كار حضور در كابينه مي‌رسيدند؟
 

شرايط كاري يك وزير حضور مداوم در كابينه را مي‌طلبد چون حساسيت بسيار است، امّا ايشان اعتقاد داشت كه حضورش در كنار كاركنان شركت نفت،باعث بالا رفتن روحيه آن ها خواهد شد و با شجاعت و استقامتي كه داشت و از هيچ چيز مي‌هراسيد،درپالايشگاه كنار ديگران حضور داشت.

شهيد تندگويان براي مهار آسيب ديدگي هاي پالايشگاه آبادان ازچه تدبيري استفاده مي‌كرد؟
 

در آن شرايط، تخليه لوله هاي نفت مهم بود، چون كه طبعاً پالايشگاه ديگر عمل نمي‌كرد و مخازن نفت بايد خالي مي‌شد و تلاش ايشان و همه همكاران به خالي نگاه داشتن لوله هاي نفت صرف مي‌شد كه حتي امكان تصميم گيري به صورت روزانه نبود، بلكه بايد درآن شرايط ساعت به ساعت تصميم گيري و عمل مي‌كرديم و حضورايشان براي اين كه به مردم روحيه بدهد لازم بود و اگرشهر خالي از سكنه مي‌شد، كاركنان و خود پالايشگاه به راحتي به دست دشمن مي‌افتادند. اگر ديديم كه آبادان توانست در مقابل محاصره دشمن مقابله كند، ثمره حضور مردم و برانگيختن نيروهاي مسلح براي دفاع از شهر بود و اين كه همه بتوانند در آن جا زندگي كنند، ميسر نبود؛ مگر با غيرت و ايستادگي مردم حتي انبارهاي شهر خالي بود و ذخيره آذوقه در حمايت از نيروهاي مسلح به اتمام رسيده بود و از تهران هم امكانات نمي‌رسيد و باور كنيد كه ما به سربازان و نيروهاي پالايشگاه نفت، سيب زميني به عنوان غذا مي‌داديم.

اين ها به دليل شرايط خاص زمان بني صدر بود؟
 

به نظر من به دليل عدم توان مندي در مديريت بحران توسط مركزنشينان بود.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47